آوا زبان صفت های شخصیتی و ظاهری به زبان انگلیسی - آوا زبان

ما در همه وقت مردم را توصیف می کنیم. به عنوان مثال، ممکن است به دوستان خود بگویید رئیس شما چه شکلی است ممکن است به خواهرتان بگویید آن پسری که دیدی چه شکلی است؟
حتی خارج از مکالمات روزمره، دانستن نحوه توصیف افراد بسیار مفید است. از توصیفات در کتابها، مقالات و سایر ارتباطات به زبان انگلیسی بسیار استفاده می شود. با خواندن یا شنیدن  توصیف شخصی می توانید درک بهتری از شکل ظاهری وی داشته باشید؛ بنابراین تسلط داشتن به بیان صفت های شخصیتی و ظاهری به انگلیسی نیاز خواهید داشت. توصیفات در دنیای تجارت هم مفید است که اغلب برای گفتگو ها و سخنرانی های مهم در محل کار بسیار مهم است.

روش های مختلف بیان صفت های شخصیتی و ظاهری به زبان انگلیسی

فرض کنیم می خواهید یک دوست، یکی از اعضای خانواده یا یک فرد را توصیف کنید. شما احتمالاً از چند نوع اطلاعات فردی آن استفاده خواهید کرد.
ظاهر: ظاهری است که شخص در بیرون به نظر می رسد.
رفتار شیوه هایی است که شخص می تواند بروز دهد یا رفتار کند.
ویژگی های شخصیتی: چیزهای کوچکی است که ویژه همان شخص است. به عبارت دیگر، آنها شخصیت کسی را می سازند.
احساسات: همان چیزی است که شخصی در یک زمان خاص احساس می کند.
در این مطلب، ما به شرح واژگان انگلیسی برای توصیف مردم خواهیم پرداخت.

خواهید دید که از این واژگان در مکالمات و به صورت آنلاین نیز زیاد استفاده خواهید کرد.

موضوعات این مقاله

۴ روش مفید برای توصیف افراد به انگلیسی

۱٫ توصیف ظاهر

برای توصیف صفت های شخصیتی و ظاهری به انگلیسی، اغلب از صفت استفاده می کنید. صفت نوعی کلمه است که یک اسم (شخص، مکان یا چیزی) را توصیف می کند.
در اینجا چند کلمه و عبارت وجود دارد که می توانید برای توصیف صفت های شخصیتی و ظاهری به انگلیسی استفاده کنید.
برخی از آنها مترادف یا کلماتی هستند که تقریباً یا دقیقاً به یک معنی دلالت دارند. دانستن بیش از یک روش برای بیان توصیف افراد به انگلیسی بسیار مفید است.

Appearance  (ظاهر)

attractive, good-looking, beautiful, handsome, lovely, pretty, cute, nice;

جذاب، خوشتیپ، زیبا، خوشتیپ، دوست داشتنی، زیبا، زیبا، زیبا؛
مثال:

a pretty girl; a beautiful woman; a handsome man; a good-looking man (woman, girl, boy);

یک دختر زیبا؛ یک زن زیبا؛ یک مرد خوشتیپ؛ یک مرد خوش چهره؛ (زن، دختر، پسر)؛

plain, homely (=not good-looking; AmE), unattractive, ugly; an ugly fellow; a plain face;

ساده، بدون زیبایی (AmE = خوش قیافه نیست)، غیرجذاب، زشت؛ همکار زشت، صورت ساده

a pretty (beautiful, ugly, intelligent, round, oval) face; regular features; delicate features;

چهره ای زیبا (زیبا، زشت، باهوش، گرد، بیضی) ویژگی های منظم، ویژگی های ظریف؛

well-dressed; nicely dressed; casually dressed; poorly dressed; elegant; fashionable;

خوش پوش؛ خوش لباس، معمولی لباس پوشیدن؛ لباس فقیرانه پوشیدن، زیبا، شیک پوش

neat, clean, tidy; untidy, dirty, filthy; a neat person; neat clothes.

مرتب، تمیز، مرتب؛ نامرتب، کثیف، کثیف؛ یک فرد شسته و رفته، لباس مرتب.

(قد) Height

tall, very tall, quite tall; six feet tall; not very tall; short;

بلند، بسیار بلند، کاملا بلند؛ شش فوت قد؛ نه خیلی بلند؛ کوتاه

مثال:he is tall; he is taller than his mother; she isn’t tall; she isn’t as tall as he is;

مثال: او قد بلند است؛ او از مادرش بلندتر است. او بلند نیست، او به اندازه او بلند نیست.

average height; medium height; middle height;

قد متوسط؛ ارتفاع متوسط؛ قد متوسط
مثال:

he is average height; she is of medium height; she is of middle height.

 او قد متوسط ​​دارد. او دارای قد متوسط ​​است. او قد متوسط ​​دارد.

Weight and Build (وزن و هیکل)

thin, quite thin, slim, slender; skinny, underweight;

لاغر، کاملا باریک، باریک، باریک، لاغر، کم وزن؛

مثال:

a thin girl; she is thin; she is slim;

 یک دختر لاغر، او لاغر است، او لاغر است؛

plump, chubby, stout, overweight, obese, fat;

چاق، چاق، لاغر، وزن اضافی، چاق، چاق

 a stout woman; he is overweight

مثال: یک زن لاغر، او اضافه وزن دارد

medium-build; heavily built; thickset; broad-shouldered;

هیکل متوسط؛ هیکل سنگین، خپله، چهارشانه

a slender young girl; a slim figure; a delicate figure; delicate constitution;

یک دختر جوان و لاغر، یک هیکل باریک، چهره ای ظریف؛ شکل ظریف

strong, muscular, athletic; weak, feeble.

قوی، عضلانی، ورزشی؛ ضعیف، ضعیف

(مو) Hair

dark, black, brown, chestnut, red, auburn; blond, light, fair; white, gray (grey);

تیره، سیاه، قهوه ای، شاه بلوطی، قرمز، بلوطی؛ بور، روشن، روشن؛ سفید، خاکستری (خاکستری)؛

a brunette, a brunet; a redhead; a blonde, a blond;

سبزه (مو مشکی و خرمایی)، سبزه، موی سرخ، بلوند، بور؛

 a dark-haired man; corn-colored hair;

یک مرد مو سیاه، رنگ موی ذرتی؛

long, short; medium-length; shoulder-length;

موی کوتاه؛ اندازه متوسط تا شانه ها،

she has long dark-blond hair

او موهای بلوند بلوند بلندی دارد.

straight, curly, wavy; thick, thinning, bald;

صاف، فر، موج دار؛ ضخیم، نازک، کچل

she has curly hair; he is bald

 او موهای فرفری دارد. او کچل است؛

shiny, smooth, neatly combed hair; soft, silken hair; lank hair; dull hair; oily hair; greasy hair;

موهای براق، صاف و شسته و رفته، موی نرم، موهای ابریشمی، موهای صاف (بی حالت) موهای بی حالت (کسل کننده) موهای چرب، موی چرب (روغن مالی شده)؛

tousled hair; disheveled hair; plaits, ponytail; beard, mustache (moustache).

موهای ژولیده؛ موهای پریشان، موی بافته شده، موی دم اسبی، ریش، سبیل.

(چشم ها) Eyes

blue, gray (grey), green, brown, dark;

she has blue eyes;

آبی، خاکستری (خاکستری)، سبز، قهوه ای، تیره، مثال او چشمهای آبی دارد؛

light-blue; dark-gray; grayish-blue;

مثال:

her eyes are dark brown;

آبی کمرنگ؛ خاکستری تیره؛ خاکستری آبی،

مثال: چشمانش قهوه ای تیره است

big eyes; large eyes; bright eyes; expressive eyes; sharp eyes;

چشمان درشت، چشمان بزرگ؛ چشمان روشن؛ چشمهای رسا چشمان تیزبین؛

eyebrows, eyelashes; thick eyebrows; green eyes with dark lashes;

ابروها، مژه ها، ابروهای پرپشت، چشمهای سبز با مژه های تیره

nearsighted, shortsighted (near-sighted, short-sighted); blind;

نزدیک بین، کوته بین (نزدیک بین، کوتاه بین) نابینا؛

eyeglasses, glasses, spectacles, sunglasses; a pair of glasses; he wears glasses.

عینک، عینک، عینک، عینک آفتابی؛ یک عینک؛ او عینکی است.

(سن) Age

young, middle-aged, elderly, old; grown-up, adult;

جوان، میانسال، مسن، پیر؛ بالغ، بزرگسال

he is twenty years old; she is in her thirties; he is about forty;

 او بیست سال سن دارد؛ او سی ساله است. او حدود چهل سال دارد.

a child; a kid; a little boy; a little girl; a five-year-old girl; she is five years old;

یک کودک؛ یک بچه؛ پسر بچه؛ دختر بچه؛ یک دختر پنج ساله؛ او پنج ساله است.

a teenager; a teenage boy; a teenage girl; a young boy; a young girl;

یک نوجوان؛ یک پسر نوجوان؛ یک دختر نوجوان؛ یک پسر جوان؛ یک دختر جوان

a young man; a young woman; a middle-aged man; an old man.

یک مرد جوان، یک خانم جوان؛ یک مرد میانسال؛ یک پیرمرد.

۲٫ توصیف طرز رفتار افراد

طرز رفتار کسی نحوه عمل یا گفتار اوست. وقتی صحبت می کنید، بازوهای خود را زیاد حرکت می دهید؟ آیا موهای خود را خیلی لمس می کنید یا لب خود را گاز می گیرید؟ همه این موارد یک رفتار است که می توانید از واژگان انگلیسی برای توصیف مردم استفاده کنید.
از آنجا که طرز رفتار افراد معمولاً کنش است، اغلب با عباراتی همراه با  فعل توصیف می شود.

۳٫ توصیف شخصیت افراد

رفتار یک فرد شخصیت اوست که در باطن است. وقتی درمورد کسی صحبت می کنید، ممکن است به عنوان یک شخص از آنچه که در او وجود دارد اشاره کنید.

در اینجا چند روش برای بیان صفت های شخصیتی و ظاهری به انگلیسی آورده شده است:

(شخصیت) Character

good (excellent, fine, strong, firm, weak, bad, terrible, evil) character;

شخصیت خوب (عالی، خوب، قوی، محکم، ضعیف، بد، وحشتناک، شیطانی)؛

traits of character; qualities; مثال: he has a terrible character; his character is very good;

صفات شخصیتی؛ کیفیت؛ مثال: او شخصیت وحشتناکی دارد. شخصیت او بسیار خوب است.

a woman of great character; a man of character; he has no character at all;

یک زن با شخصیت عالی، مردی با شخصیت؛ او اصلاً شخصیتی ندارد.

pleasant (friendly, strong, weak, interesting, charismatic) personality;

شخصیت دلپذیر (دوستانه، قوی، ضعیف، جالب، جذاب)

she has a friendly personality; he has a lot of personality;

او شخصیتی دوستانه دارد. او شخصیت والایی دارد.

she is soft-hearted by nature; it is not in his nature to be rude.

او ذاتاً قلب دل رحمی است. در ذات او نیست که بی ادب باشد.

Strong, honest, reliable, hardworking, active, etc.

قوی، صادق، قابل اعتماد، سخت کوش، فعال و غیره

strong, tough, hardy, mature, independent; weak, immature;

قوی، محکم، مقاوم، بالغ، مستقل؛ ضعیف، نابالغ

strong-minded, strong-willed, hard-headed, determined, resolute;

با فکر، با اراده، سرسخت، مصمم، با اراده؛

honest, sincere, truthful, decent, scrupulous; dishonest, insincere;

صادق، صادق، راستگو، شایسته، متین، دروغگو، بی صداقت؛

cunning, deceitful, crafty, sly, treacherous; unscrupulous;

حیله گر، فریبکار، حیله گر، حیله گر، خیانتکار؛ بی پروا

dependable, reliable, trustworthy; faithful, loyal, devoted; true;

قابل اعتماد، معتمد، قابل اعتماد وفادار، وفادار، فداکار؛ درستکار، واقعی؛

unreliable, untrustworthy; unfaithful, disloyal; irresponsible;

غیر قابل اعتماد، غیر قابل اعتماد، بی وفا، بی وفا، بی مسئولیت؛

hardworking, diligent, conscientious; responsible; persevering; ambitious;

سخت کوش، سخت کوش، وظیفه شناس، مسئول، با پشتکار؛ بلند پروازانه

disciplined, organized, accurate, methodical, careful; thorough;

منظم، منظم، دقیق، باقاعده، دقیق؛ کامل

undisciplined, disorganized, inaccurate, careless; forgetful; shallow, superficial;

بی نظم، نامرتب، بی دقت، بی دقت، فراموشکار، بی مایه (ضعیف)، سطحی

reasonable, sensible, rational, prudent, level-headed, practical;

منطقی، معقول، منطقی، احتیاط کار، سرسخت، کاری؛

just, fair, objective, impartial, unbiased; unjust, unfair; opinionated;

عادلانه، منصفانه، عینی، بی طرفانه، بی طرفانه؛ ناعادلانه، ناعادلانه؛ صاحب نظر

unreasonable, irrational; unpredictable; impractical; naive; superstitious;

غیر منطقی، غیر منطقی؛ غیر قابل پیش بینی؛ بی دست و پا، آدم ساده؛ خرافاتی

active, energetic, vigorous, quick, fast; lazy, idle, slow, inert, passive, sluggish;

فعال، پرانرژی، با نشاط، سریع، زرنگ؛ تنبل، بیکار، کند، بی حرکت، بی حال، لش (بی حال)؛

attentive, alert, perceptive, observant, insightful, shrewd; inattentive;

حواس جمع، هوشیار، تیزبین، نکته بین، درون بین، زیرک، بی توجه

brave, bold, courageous, fearless; reckless; cautious; timid, cowardly.

شجاع، جسور، شجاع، نترس؛ بی پروا، محتاط، ترسو، بزدل

توصیف احساسات
توصیح احساسات در انگلیسی

۴- توصیف احساسات

احساسات مردم همیشه در حال تغییر است. شما می توانید یک لحظه خوشحال باشید و سپس خبری ناخوشایند را بشنوید و غمگین شوید.
شما همیشه احساس خود را می دانید، اما تشخیص احساس اشخاص دیگر همیشه آسان نیست. می توانید به نحوه صحبت کسی و یا حتی نحوه نشستن آن نگاه کنید تا احساس آن را بهتر درک کنید. وقتی از احساس شخصی اطمینان ندارید، می توانید بگویید که  ممکن است چیزی را احساس کنید. همچنین می توانید بگویید شخصی انگار احساس خاصی دارد. این عبارات نشان می دهد که ممکن است اشتباه کنید.
به عنوان مثال، وقتی می توانید درباره خود صحبت کنید می توانید بگویید، “من عصبانی هستم”. اما وقتی در مورد شخص دیگری صحبت می کنید ممکن است بگویید “او دیوانه به نظر می رسد”. این منطقی است اگر این فرد با صورت قرمز و مشت های گره کرده در تلفن خود فریاد بکشد (همه علائم دیوانه شدن کسی است!).
می توانید با استفاده از این واژگان انگلیسی برای توصیف مردم در مورد احساس شخصی، احساس قبلی خود یا احساسی که در آینده دارید صحبت کنید.

Friendly, kind, polite, patient, humorous, selfish, etc.

دوستانه، مهربان، با معرفت، صبور، شوخ طبع، خودخواه و …

good-natured, good-tempered, easygoing; bad-tempered; ill-natured; malevolent; mean;

خوش اخلاق، خوش اخلاق، آرام و خوش برخورد، بد اخلاق؛ بد خلق، بدجنس، پست فطرت؛

friendly, amiable, amicable, sociable, outgoing; unfriendly, hostile, unsociable;

دوستانه، خوش طینت، دوستانه، اجتماعی، خوش برخورد؛ غیر دوستانه، خصمانه، منزوی

generous, noble; kind, kind-hearted, soft-hearted, unselfish; helpful; gentle;

سخاوتمند، نجیب؛ مهربان، خوش قلب، رئوف، فداکار؛ مفید؛ ملایم

firm, strict, stern, severe; cruel, harsh, hard-hearted; merciless, ruthless;

محکم، سختگیر، سختگیر، شدید؛ بی رحم، خشن، سنگدل؛ بی رحم، بی رحم؛

thoughtful, considerate; compassionate, sympathetic; tolerant; intolerant;

متفکر، با ملاحظه، دلسوز، دلسوز؛ بردبار، کوته فکر؛

polite, civil, urbane, tactful; impolite, rude, tactless; well-mannered; bad-mannered;

مودب، با نزاکت، مودب، با تدبیر، بی ادب، گستاخ، بی تدبیر، خوش اخلاق، بد رفتار؛

haughty, arrogant, impudent; aggressive, pushy; stubborn, obstinate;

مغرور، متکبر، گستاخ، پرخاشگر، سمج، لجباز، لجباز

confident, self-confident; shy, diffident, timid, modest, humble; unassuming;

اعتماد به نفس، اعتماد به نفس؛ خجالتی، کم رو، ترسو، متواضع، فروتن بی ادعا

serious, calm, quiet, placid; patient; self-possessed; impatient; impulsive;

جدی، آرام، ساکت، خونسرد؛ شکیبا، خویشتن دار ، بی صبر؛ آدم هوسی

formal, official; informal, relaxed, casual, simple; sophisticated; unsophisticated;

رسمی، رسمی؛ غیررسمی، آرام، سهل انگار، ساده؛ پیچیده؛ هالو (صاف و ساده)

humorous, amusing, funny, interesting; creative; inventive; dull, boring,

uninteresting, tedious;

خنده دار، سرگرم کننده، خنده دار، جالب؛ خلاق؛ مبتکر، کسل کننده، خسته کننده، کسل کننده، خسته کننده؛

cheerful, happy, carefree; optimistic; moody, melancholic; gloomy, morose; pessimistic;

بانشاط، شاد، بی خیال؛ خوش بین،  بد خلق، افسرده؛ عبوس، دل مرده، بدبین؛

temperamental, emotional, nervous; self-conscious, sensitive, touchy;

تند مزاج، احساسی، عصبی؛ خجالتی، حساس، زود رنج

selfish, egoistical, self-centered; inconsiderate; jealous, envious, possessive.

خودخواه، خودخواه، خودمحور؛ بی ملاحظه، حسود، حسود، سلطه گر.

سایر خصوصیات فردی

pretentious, self-important, vain, pompous; domineering, oppressive; unpretentious;

پرمدعا، خودخواه، مغرور، پر کبکبه و دبدبه؛ سلطه گر، ظالم، بی تکلف

capricious, wayward, whimsical; mischievous; argumentative, irritable, quarrelsome

دمدمی مزاج، خودسر، دورهم زن؛ اهل بحث و جدل، تندخو، تحریک پذیر، جنجال برانگیز؛

critical, exacting, fault-finding; pedantic; docile, dutiful, obedient; disobedient;

نقد گرا، دقیق، عیب یاب، کوته نظر؛ مطیع، وظیفه شناس، مطیع؛ نافرمان

talkative; glib; noisy; reserved, reticent; laconic; taciturn; silent; secretive;

پرحرف؛ چرب زبان، شلوغ و پرسروصدا؛ باوقار، کم حرف، کم حرف، کم حرف، ساکت، مرموز

economical, thrifty, frugal, tight, stingy, miserly, greedy; wasteful, prodigal, extravagant;

اقتصادی، صرفه جو، مقرون به صرفه، ناخن خشک، بخیل، بخیل، حریص، ولخرج، ولخرج، پرتجمل

strange, odd, weird, eccentric, crazy; normal, ordinary, regular.

عجیب، غیر عادی، عجیب، عجیب و غریب، دیوانه؛ معمولی، معمولی، منظم.

خصوصیات مربوط به ذهن و هوش

intelligent, wise, clever, smart; sharp, keen, bright, quick, agile;

باهوش، خردمند، باهوش، باهوش؛ زیرک، تیزهوش، زودفهم، چابک و فرز، چابک؛

broad-minded; open-minded; narrow-minded; small-minded; absent-minded;

روشنفکر؛ روشنفکر؛ کوته فکر؛ کم فکر، بی فکر

foolish, silly, stupid, dumb; dull, slow; crazy, insane, mad; he is foolish.

احمق، نادان، احمق، پخمه؛ کند ذهن، دیوانه، مجنون، بی عقل؛ او احمق است

به این پست امتیاز دهید.
بازدید : 175 views بار دسته بندی : مقالات زبان انگلیسی تاريخ : 11 سپتامبر 2022 به اشتراک بگذارید :
دیدگاه کاربران
    • دیدگاه ارسال شده توسط شما ، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
    • دیدگاهی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با مطلب باشد منتشر نخواهد شد.